هرطرف خاك خشك وويرانيست خبر از قحطي مسلمانيست
پهن كرداست آسمان به زمين سفره هايي كه پر ز بي نانيست
هر كه در روز دعوي دين كرد شب نگشته عيان شد او جانيست
به نظر هر كه بي ريا آمد در هويجش چماق پنهانيست
از شما ، مي توان نهان كردن اين همه از خدا كه پنهان نيست
مي خورد گول و مي تراشد بت چه کند چاره رسم ايرانيست
حرف حق را به هر زبان گفتن از بيانات جمع زندانيست
هر كه آمد عمارتي نو ساخت بسكه در شهر ما پر از بانيست
آسمان گربخيل شد چه غم است چشم مردم ببين چه بارانيست