پيام
+
پاييز دارد مي آيد ومن چه بي برگم وچه سردرگم در زمين زندگي، نه،،،،، شايد مانند پرنده اي که هر سال در فصل پاييز از تمناي رفتن دلگير واز عشق ماندن سر شار است...
انديشه نگار
02/7/4
كيوان گيتي نژاد و
چه زيبا ميشود در بهار عمر برسر پيمانت استوار و خندان باشي که به فصل پائيز از سرسبزي به سر زردي تن نسپاري و همچنان بوي تازگي بر زمين سرد بروياني و آيا ميشود در فصل زمستان از شيره درونت بر رخسار سرآپا منجمد و سفيد رويت سبزه بروياني و غمزه برداشت نمود اش آري ميشود با عشق به بهار يک رنگي و سبزيپيمان يک رنگي و بيعتمداري که هميشه بهاريست
مهرباني #
{a h=40kn}كيوان گيتي نژاد و{/a} شايد فصلي ديگر از عمر@};-
كيوان گيتي نژاد و
نه الان وقت پيمان بستن نيست وقت عمل به غيرت و شهامت است امروز ديگر فتنه قعر زمين بالاي ميله هاي زندان نوشته نميشود شهادت عين بهار بودن است شهامت عصاره و ايمان مبتدا و ايثار حاصل و الله برپا کننده آن است امروز ديگر بجاي فتنه ايمانهاي ماست به مولا و سرورمان به صاحب جان و بيعتمان و آمرزش اللهي در عمل به آنچه کاشتيم و فکر کرديم خيلي باحاليم افسوس هنوز به نقطه شروع هم درجازده ايم