پيام
+
جمال ثريا سرد شدن از يک قلب را چقدر زيبا بيان کرده
ديدم که ديگر از دستت عصباني نيستم دلشکسته نيستم قهر نيستم خلاصه اينکه من ديگر با تو "هيچ چيز" نيستم
جاده
02/7/4
كيوان گيتي نژاد و
نگو مولاي من نگو هيچي سهم ماشد از آمدن بودم نبودي خواستم نگشتي به يادت نبودم که بودم در قلبت غريبه بودم؟که نبودم من نواي قلب تو را در سينه ام پرستيدم و با آهنگش دلبسته تو گشتم خاطرت بر من عزيز است زندگي مرگ بي تو دردي غريب است و تو همه اينها را مي داني از هيچي گله مي کني هيچي يعني قلب ات از عشق عاشق خالي شدن تا روزي که قلب ات در سينه اي عاشقي ميجوشد همه عالم پژواک ضربان همه چيز است