پيام
+
روزها وساعات مي آيند، سال 1403 به گام هاي پاياني ميرسد، نميدانم ،فروغي وشوري که در من نيست ولي اندوهي در من است، عصياني خاموش، گاه سر در گريبانم، گاه دستي ميگيرم که آن دست به آسمان بلند شود دعايي کند تا اين غم به مدد ايزد کاسته شود، من مسافر کدام قطارم نميدانم، کاش دوباره متولد شوم
مهرباني #
7:1 صبح
شاخه ي عشق
قشنگ@};-
مهرباني #
{a h=Doktaringlab1}شاخه ي عشق{/a} زيبايي در نگاه شماست@};-